جنگ تحمیلی 12روزه اخیر، شاید از تلخترین تجربههای معاصر در کل کشور و بویژه در شهر تهران بود. در جریان این درگیری کوتاه اما شدید و با ضرب آهنگ تند، تهران به عنوان مرکز سیاسی و پایتخت کشور، هدف حملات هوایی، موشکی و پهپادی قرار گرفت و خسارات واردشده به زیرساختهای شهری، واحدهای مسکونی، و همینطور تعداد جانباختگان و شهدا چشمگیر بود.
این جنگ جدای از ابعاد نظامی و امنیتی، سویههای مختلفی دیگری داشت که میتوان در مورد آنها صحبت کرد اما از ویژگیهای بارز و مهم این بود که؛ نشان داد خانواده، شهروندان، شهر و زیرساختهای شهری به خط مقدم تبدیل شدهاند و جنگ وارد زندگی روزمره و حیات اجتماعی و اقتصادی مردم شده است. این نوع خوانش از جنگ و این ویژگی بارز از جنگ ۱۲ روزه،ضرورت توجه به موضوعات اجتماعی در کنار موضوعات و ابعاد سیاسی و نظامی را بیش از پیش برجسته میکند و به نظر میرسد یکی از موضوعاتی که جا دارد هم در درون نهادهای نظام حکمرانی و هم در حوزه عمومی و دانشگاهی به آن پرداخته شود و مورد بحث و گفتوگوی جدی قرار گیرد موضوع و مسئله تابآوری شهری در کلانشهر و مجموعه شهری تهران است.
باید این واقعیت را بپذیریم که سالهاست شهر تهران و مجموعه شهری تهران در شرایط اضطراری و ریسک به سر میبرد؛ اقتصاد ناپایدار شهری در تهران، مسائل زیست محیطی و مربوط به آلودگی هوا، افزایش جمعیت و تراکم جمعیت در شهر تهران، مسئله فقر و نابرابری، مسئله مسکن و اجارهبهاء، ناترازی انرژی و آب، مشکلات مربوط به حمل و نقل، بورژوازی املاک و مستغلات و درآمدهای رانتی مدیریت شهری و غیردموکراتیک اداره شدن شهری و غلبه نگاه سوداگری بر منافع عمومی و جمعی و ... برخی از نشانههای وضعیت ریسکی و اضطراری شهر تهران هستند.
بنابراین ریسک و شرایط اضطراری یکی از مولفههای اصلی در مدیریت شهری و محلی کلانشهر و مجموعه شهری تهران است، اما شواهد نشان میدهد با تجاوز و حمله رژیم صهیونیستی به کشورمان و کانون آن یعنی شهر تهران، این امر یعنی بحرانی و اضطراری بودن وضعیت تهران با عینیت بیشتری خودش را نشان داد و نظام مدیریت شهری و ظرفیتهای نهادی و اجتماعی در آن به طور جدی محک خوردند.
واضح و آشکار است مختصات و شرایط ویژه در شهر تهران ایجاب میکند همواره حکمرانی و مدیریت محلی و منطقهای در مجموعه شهری تهران، اصول و مبانی و ویژگیهای خاص خودش را داشته باشد. اما احساس میشود که چنین مبانی و چشماندازی برای مدیریت شهری و منطقهای در تهران متصور نبوده و ما همزمان با شروع جنگ آماده نبوده و غافلگیر شدیم و این تجاوز چالشهایی را برای مردم ایجاد کرد و ما هنوز نیز شاهد آن هستیم.
برای مثال من به برخی از آنها اشاره میکنم؛ نتایج نظرسنجی مرکز افکارسنجی دانشجویان ایران (ایسپا) که در تاریخ ۹ تا ۱۱ تیرماه (بعد از آتشبس) با جامعه آماری افراد بالای ۱۸ سال به شیوه مصاحبه حضوری در شهر تهران اجرا شد نشان داد، 73.6 درصد از مردم شهر تهران به مقدار زیادی نگران تورم و افزایش قیمتها بودند. همچنین ۵۵ درصد از شهروندان اعلام کردند به مقدار زیادی نگران وقوع مجدد جنگ در کشور هستند. همچنین در کنار ترس و نگرانی از جنگ، مردم شهر تهران به قطعی اینترنت و تعطیلی کسبوکار به عنوان مشکلات عمده خود و خانواده در ایام جنگ اشاره داشتند. تقریبا نیمی از شهروندان شهر تهران اظهار کردند در صورت وقوع مجدد جنگ، تحمل شرایط جنگی را ندارند و 52.8 درصد از شهروندان بیان داشتند درحال حاضر وضعیت روحی نرمالی ندارند و دچار استرس هستند. 15.3 درصد نیز بیان داشتند به مهاجرت دائم از شهر تهران به طور جدی فکر میکنند.
اکنون پس از گذشت بیش از ۴۰ روز از زمان آتشبس و با آرزوی آنکه جنگ دیگری بر مردم ما تحمیل نشود و صلح، ثبات و آرامش بر کشور و بر پایتخت آن جاری باشد، باید به پرسشهایی مهم پاسخ داد: کلانشهر تهران تا چه اندازه در برابر بحرانها و فاجعهها و احتمال وقوع مجدد جنگ از لحاظ اجتماعی، اقتصادی، نهادی و کالبدی و زیرساختی، آمادگی و تابآوری دارد؟ اصلیترین عوامل توسعه غیرتابآور شهر تهران یا مجموعه شهری تهران طی دهههای اخیر چه عواملی بودند؟ و اینکه تجربه جنگ تحمیلی 12 روزه چه ضعفهایی را در این زمینه آشکار کرد و حکمرانی محلی و مدیریت شهری چه درسهایی را میتواند از این ضعفها بگیرد و چه راهبردهایی باید در اولویت نظام حکمرانی در سطح ملی و محلی قرار گیرد؟
کمال اطهاری، پژوهشگر توسعه، با اشاره به ناکامیهای سند مجموعه شهری تهران و سند ملی توانمندسازی، وضعیت مدیریت شهری پایتخت را بحرانی توصیف کرد و تاکید کرد که تاکنون هیچ دفاعی از این اسناد انجام نشده است. او در این باره گفت: «کسی از سند مجموعه شهری و طرح جامع تهران دفاع نمیکند. سند مجموعه شهری و طرح جامع برای اولین بار در بخش اقتصاد شهر در سند مجموعه شهری مطرح شد و مقوله دانشبنیان به نام دانشمحور در همان سند پایهگذاری شد و شورای شهر هم تصویب کرد که تهران دروازه ورود به دوران نوین شود، اما پس از آن هیچ پیگیری نشد و هیچ مکالمهای درباره آن تکرار نشد.»
این پژوهشگر توسعه افزود: «اگرچه با تراکم فروشی مقابله صورت گرفت اما جایگزینی برای آن در سند مجموعه شهری وجود نداشت. در همان سند برای اولین بار سند ملی توانمندسازی هم تصویب شد که اعلام میکرد نمیتوان تهران را ساماندهی کالبدی کرد مگر اینکه سکونتهای غیررسمی ساماندهی شوند، اما این موضوع هم دنبال نشد».
او با اشاره به ناکارآمدی برخی سیاستهای مسکن تاکید کرد: «طرحهایی مانند نهضت ملی مسکن هیچ سودی به حال این مناطق نداشت. ما آمار گرفتیم، فقط 9 درصد ساکنان سکونتهای غیررسمی در مسکن مهر ثبتنام کرده بودند. در دورهای که به نام ]گفتمان[عدالت بود، جرم و جنایت در این مناطق پنج برابر شد».
اطهاری ضمن انتقاد از تفویض نادرست وظایف دولتی به شهرداریها اظهار داشت: «یکی از بزرگترین خطاها از برنامه سوم توسعه زمانی شروع شد که ناگهان تمام وظایف دولت به شهرداریها تفویض شد و اسمش را مدیریت یکپارچه گذاشتند در حالی که مدیریت یکپارچه یعنی پیوند دستگاههای دولتی، عمومی و خصوصی، و نه صرفاً انتقال وظایف به یک نهادخاص مثل شهرداری». او این رویکرد را ناشی از عدم شناخت صحیح نهادسازی و تفکر انحصارطلبانه خواند و گفت: «این تفکر صرفاً از بالا و با رویکردی سلطهطلبانه اعمال شد».
این استاد دانشگاه با تاکید بر ضعف ساختاری در وزارت راه و شهرسازی افزود: « با حذف نام «مسکن» از وزارتخانه، تلاش کردند با تفکر «معمارپادشاهی» شهر را اداره کنند. شرکتهای مشاوره هم که با آنها کار میکنند، واقعاً ناآشنا به امور نهادسازی هستند».
او در ادامه افزود: «این عدم نهادسازی و ناکارآمدیها باعث شده تهران و مدیریت شهری آن با مشکلات جدی مواجه شود و راهحلهای عملی و جامع برای آن ارائه نشود».
در ادامه این نشست، اطهاری افزود: «یکی از خطاهای بزرگ، مقاومت نهادها و عدم آگاهی در نهادسازی بود که باعث شد هیچ موضوع مهمی نه به صورت رسمی پیگیری شود و نه اقتصاد دانش به درستی وارد مباحث شهری شود.» وی با اشاره به جایگاه اقتصاد دانش در سند جامع تهران اظهار داشت: «من در سند جامع تهران جملهای را وارد کردم که بعدها به «شهر اسلامی» تغییر کرد. آن جمله نخستین بار تهران را به عنوان شهری دانشمحور، هوشمند و مبتنی بر دانش جهانی معرفی میکرد. من تلاش کردم رابطه اقتصاد دانش را با فضای شهری تعریف کنم که کار بزرگی بود». او افزود: «در برنامه چهارم توسعه نیز واژه دانشمحور آمده بود و در سیاستهای کلی هم به آن اشاره شده بود، اما بعدها این رویکرد دنبال نشد».
این پژوهشگر توسعه به نقد عملکرد سیاستگذاران در دولت نهم و دهم پرداخت و گفت: «در این دوره یک رویکرد پوپولیستی به وجود آمد و گفت برنامه چهارم توسعه و سندها به درد نمیخورند. در جریان انتخابات آن زمان، هیچکس از برنامه چهارم دفاع نکرد و بیشتر دعوا بر سر یارانهها بود».
کمال اطهاری با اشاره به تجربهاش در مرکز پژوهشهای مجلس اظهار داشت: «نمایندههای اصلاحطلب میخواستند برنامهای ارائه دهند که در واقع ضد توسعه شهری بود. من هشدار دادم که این برنامه نادرست است و باید از برنامه جامع مسکن دفاع کنیم که ضد تراکمفروشی بود چرا که تراکمفروشی نه تنها کیفیت زندگی شهری را کاهش داد، بلکه مانع ورود جامعه به اقتصاد دانش شد. این روند تجلی شهری شدن رانت در ایران است». او افزود: «در کشورهای دیگر نئولیبرالیسم به شما اجازه میدهد تراکم را تغییر دهید اما طبقات اجتماعی را نمیتوانید نابود کنید. اما در ایران، عقلانیت اقتصادی به جایی رسید که محیط زیست و کیفیت زندگی را فدای رانت کردند».
این پژوهشگر حوزه اقتصاد و توسعه به مشکلات اقتصادی حوزه مسکن اشاره کرد و گفت: «کل اقتصاد ایران قفل شده است. چرا بخش مسکن قفل شده؟ زیرا سپردههای بانکی به جای بخش مولد، به سمت آهنآلات و ساختمانهای غیرقابل فروش رفته است. او با بیان اینکه سیستم بانکی کشور نیز دچار بحران است، افزود: «کار به جایی رسیده که اگر قیمتها بالا نرود و پول چاپ نشود، بانکها ورشکست میشوند. پول بیرویه چاپ میشود و این بخش مولد اقتصاد را از بین میبرد».
اطهاری با اشاره به دوره احمدینژاد گفت: «ایشان با اینکه مدعی بود بخش مسکن موتور توسعه است، اما در پایان دورهاش رشد اشتغال در ایران صفر بود و تهران ۳۰۰ هزار شغل از دست داد». به نظر او «دلیل این موضوع ورود نکردن به اقتصاد دانش بود».
این پژوهشگر توسعه اذعان نمود: «شکلگیری شهری شدن رانت در ایران باعث شده کل اقتصاد و جامعه تابآوری خود را از دست بدهند. وقتی رشد اقتصادی نیست، جامعه شورشهای پیوستهتری را تجربه میکند».
او افزود: «قبلاً در سکونتهای غیررسمی هم شغل و بیمه وجود داشت، اما در حال حاضر هیچ چیز نیست. از زورآباد کرج تا اسلامشهر، کارگران بیمه و شغل ثابت داشتند، اما امروز اوضاع کاملاً متفاوت است».
او گفت: «وقتی مشاوران ساماندهی طرح را به من سپردند، آقای قالیباف گفت به من فرصت بدهید تا این طرح را سامان دهم. کل طرح از نظر ایشان قابل قبول بود و من بخش اقتصاد شهری را دفاع کردم. جمعیت تهران را حدود 9 میلیون در نظر گرفتند. اما ناگهان آقای احمدینژاد آمد و واژه اقتصاد دانش را حذف کرد». اطهاری با اشاره به سخنرانیهای خود افزود: «چند بار در جاهای مختلف گفتم این واژه حذف شده است و این کار تقلب است. این واژه اهمیت زیادی داشت و حذف آن باعث عقبماندگی در تعریف اقتصاد دانش شد». ایشان با بیان آمارهای اقتصادی تهران گفت: «من در طرح جامع تهران محاسبه کردم که تهران حدود یک و نیم میلیارد دلار صادرات دارد، اما واردات آن ۱۵ تا ۲۰ میلیارد دلار است. سئول در همان زمان ۳۰ میلیون دلار صادرات الکترونیک داشت. اگر وارد اقتصاد دانش نشویم، نمیتوانیم صادرات داشته باشیم».
اطهاری ادامه داد: «سهم تهران در تولید صنعتی کاهش یافته و بسیاری از کارخانههای زیر ۵۰ نفر به ورشکستگی رسیدهاند. این وضعیت ناشی از بیتوجهی به اسناد توسعه شهری و تغییر نیروهای سیاسی است». او تاکید کرد: «فرقی نمیکند چه دولتی سر کار باشد، چه دولت روحانی و چه دولت احمدینژاد، همه این دورهها نتوانستند سیاستهای درست را اجرا کنند».
این استاد دانشگاه به تأثیر تحریمها اشاره کرد و گفت: «شهری که یک و نیم میلیارد دلار صادرات دارد و ۱۵ تا ۲۰ میلیارد دلار واردات، به راحتی تحریم میشود. اگر به اقتصاد دانش محور وارد شده بودیم، حداقل میتوانستیم مثل روسیه تابآورتر شده و بتوانیم مانع فشار تحریمها شویم». او با اشاره به رشد خارقالعاده چین گفت: «از سال ۸۴ تا حالا چین صادراتش را از ۵ میلیارد به ۱۰۰ میلیارد دلار رسانده، چون وارد اقتصاد دانش شد».
«مجموعه نهادها و شیوههای مدیریت ناکارآمد، باعث ایجاد عدم تابآوری و ناباوری در سیستم شدهاند. اگر اصلاحات انجام نشود، وضعیت همینگونه ادامه پیدا میکند و توسعه پایدار دستیافتنی نخواهد بود». اطهاری افزود: «تابآوری یعنی همان چیزی که اقتصاد مقاومتی به آن اشاره میکند؛ تعریف اقتصاد مقاومتی واقعاً جنگی و نظامی نیست، بلکه دقیقا معنایش ورود به اقتصاد دانش است».
در پایان ایشان اظهار داشت «امیدوارم گفتمان جدیدی جایگزین گفتمانهای قبلی شود. جامعه ما با وجود فشارها و تجاوزات، هنوز تابآوری دارد. قبلاً با تهاجم به دشمن مقاومت میکرد، اما الان با سکوت تاب میآورد. اگر گفتمان موجود تغییر کند و به جای آن گفتمان جدیدی بنشیند، که ما قبلاً داشتیم، وضعیت بهتر خواهد شد».
پیروز حناچی، شهردار سابق تهران با ابراز خرسندی از حضور در این نشست اظهار کرد: «خوشحالم که در مجموعهای حضور دارم که معمولاً نتایج کارهایش تأثیرگذار است. خطاهای این مجموعه نسبت به بسیاری از دستگاهها کمتر و قابلپذیرش بوده و پیشبینیها و مطالعات علمی آن، مسیر تصمیمگیری را روشنتر کرده است».
استاد دانشگاه تهران در ابتدا با اشاره به تجربه زلزله ۱۹۹۵ کوبه ژاپن، این حادثه را نقطه آغاز جدی توجه به تابآوری شهری دانست و گفت: «این زمینلرزه با وجود همه آمادگیهای ژاپنیها، نشان داد که حتی شهرهای پیشرفته نیز در برابر حوادث طبیعی آسیبپذیر هستند و باید از چنین وقایعی درس گرفت». ایشان در ادامه اذعان کردند: «با وجود هزینههای انسانی و مالی سنگین، این حادثه موجب شد کاستیهای موجود در ساختار شهری و استانداردهای ایمنی شناسایی شود. ژاپنیها با دقت و پشتکار، از کوچکترین جزئیات این حادثه درس گرفتند و آن را به یک مدل علمی و ارزشمند برای تابآوری شهری تبدیل کردند».
حناچی یکی از علل اصلی بالا بودن تلفات زلزله ۱۹۹۵ کوبه، را پایین بودن سطح استاندارد ایمنی ساختمانها نسبت به دیگر شهرهای ژاپن دانست که ناشی از تصور کمریسک بودن منطقه هانشین از نظر زلزله بود. ایشان اظهار داشتند بسیاری از ساختمانهای قدیمی در مقایسه با سازههای جدید، آسیبپذیری بیشتری داشتند. بافت سنتی و معابر کمعرض کوبه نیز مانع از امدادرسانی سریع میشد.
حناچی گفت: «پس از زلزله کوبه، بیکاری، اضطراب، خودکشی، پناه بردن به الکل و دارو و افزایش طلاق مشاهده شد. این آثار در بسیاری از فجایع طبیعی و حتی در جنگها نیز دیده میشود».
وی ادامه داد: «برای نمونه، استاندارد ساخت وسایل گرمازا بهگونهای تغییر کرد که در زمان زلزله برق، گاز و آب بهطور خودکار قطع شود. در ایران نیز پس از مطالعات، هزاران نقطه آسیبپذیر شبکه گاز شناسایی و مقرر شد این شبکهها به شیرهای اتوماتیک مجهز شوند تا با وقوع لرزهای با شدت مشخص، جریان گاز بهصورت خودکار قطع شود». حناچی یکی دیگر از درسهای زلزله هانشین را استفاده از مصالح سبک و مقاوم در ساختمانسازی و افزایش آگاهی عمومی دانست و افزود: «تقویت ایمنی پلها، شریانهای اصلی و رعایت درز انقطاع بین ساختمانها از دیگر اقدامات مهم پس از زلزله کوبه بود. رعایت فاصله مناسب بین ساختمانهای بلند به دلیل جلوگیری از برخورد آنها در زمان زلزله، یکی از این موارد است».
شهردار سابق تهران با اشاره به تجربه شبیهسازی زلزله در ژاپن گفت: «ژاپنیها برای آشنایی مردم با زلزلههای سنگین، موزههایی ساختند که در آنها کف لرزان زلزله را شبیهسازی میکنند و بازدیدکنندگان میتوانند روی این کف بایستند و تکانهای زلزله هانشین را همانطور که مردم آن منطقه در ۲۰۰ ثانیه تجربه کردند، احساس کنند. این تجربه تأثیر قابل توجهی بر جهان گذاشت و در برخی جهات با تجربه جنگ ۱۲ روزه ما قابل مقایسه است.»
حناچی در خصوص گسلهای تهران، توضیح دادند: «در مطالعات اولیه، دو گسل «مشا» و «ری» در تهران، ابتدا تصور این بود که گسل ری انرژی کمتری آزاد میکند و اولویت ندارد، اما مطالعات بعدی نشان داد که این برداشت اشتباه است. دلیل آن، تفاوت کیفیت ساختوساز، نوع شهرسازی و میزان آسیبپذیری در جنوب و شمال تهران بود». وی افزود: «بر اساس این مطالعات، در زلزلهای بالای ۷ ریشتری، پیشبینی میشود حدود ۴۰۰ هزار نفر کشته و تعداد زیادی مجروح شوند که امکان امدادرسانی به آنها وجود نخواهد داشت. به همین دلیل، سناریوی گستردهای برای مقاومسازی شبکههای گاز، آب، پلها، بیمارستانها و پمپبنزینها تدوین شد؛ مکانهایی که در لحظات اولیه حادثه باید فعال بمانند».
شهردار سابق تهران با اشاره به تجربه زلزله بم گفت: «پس از این حادثه، بحث بافتهای فرسوده دوباره مطرح شد. شورای عالی شهرسازی سه مؤلفه ریزدانگی، نفوذناپذیری و ناپایداری را برای شناسایی این بافتها تعریف کرد. بر این اساس، در تهران حدود ۳۲۰۰ هکتار از محدودههای مسکونی در فصل مشترک این سه مؤلفه قرار گرفتند».
حناچی با مقایسه مدیریت بحران زلزله و جنگ ۱۲ روزه گفت: «هر چند ماهیت این جنگ بهدلیل فناوریهای نوین با جنگهای گذشته متفاوت بود، اما میتوان از رویکرد تابآوری استفاده کرد و سناریوهای حمله را از پیش تدوین نمود. برای نمونه، در جنگ ایران و عراق هنگام شلیک موشک اسکاد، آژیر حمله هوایی به صدا درمیآمد، اما در شرایطی که پهپادهایی مانند “هرمس” بالای سر پرواز میکنند و مختصات حمله را به جنگندههای اف-۳۵ میدهند، دیگر آژیر معنای قبلی را ندارد».
وی ادامه داد: «با این حال، میتوان با پدافند غیرعامل آسیبها را کاهش داد؛ همانطور که در برخی مراکز حساس مانند صداوسیما، پس از اصابت بمب، پخش برنامهها ظرف ۱۰ دقیقه از سر گرفته میشود. این نگاه را میتوان به مناطق مسکونی نیز تعمیم داد. مثلاً در مجتمعهای مسکونی، در طبقات زیرزمین فضایی طراحی شود که ساکنان بتوانند در شرایط اضطراری تا پایان حملات در آن امن بمانند».
شهردار پیشین تهران با تأکید بر لزوم برنامهریزی برای افزایش تابآوری شهرها گفت: «برای تأثیرگذاری در این حوزه، پیش از هر چیز باید به برنامهریزی و نگاه برنامهای اعتقاد داشت. کسی که به برنامهریزی باور ندارد، اساساً نمیتواند در این حوزه مؤثر باشد». وی در ادامه خاطر نشان کرد: «وقتی اعتقاد نباشد، انتظار پیشرفت بیهوده است. یکی از مدیران، اخیرا سهم تهران در صدور پروانهها را سالانه ۳۰ میلیون متر مربع اعلام کرد، اما خودش نمیدانست این رقم چه معنا و حساسیتی دارد. در شرایطی که بحرانهایی مانند کمبود آب و برق به دلیل تمرکز جمعیت، مردم را آزار میدهد، این مشکلات نتیجه بیتوجهی به برنامهریزی است».
حناچی با اشاره به اهمیت پدافند غیرعامل در تابآوری شهری یادآور شد: «نگاه پدافند غیرعامل میتواند نقطه عطفی در تابآوری ایجاد کند که مانع سقوط یک شهر شود. گاهی ممکن است یک پل، مثل همان پل معروف خرمشهر، کلید این اقدام باشد. آن پل را ما خودمان منفجر کردیم نه عراق؛ برای اینکه مانع ورود ارتش عراق از سمت خرمشهر به آبادان شویم. این همان نگاهی است که به آن پدافند غیرعامل میگویند». وی ادامه داد: «تجربه جنگ ۱۲ روزه با نگاه پدافند غیرعامل قابل بررسی است، البته به شرطی که ابتدا آفند را تعریف کنیم؛ یعنی بدانیم حمله یا تهدید محتمل چیست، تا بعد بتوانیم برای آن، پدافند طراحی کنیم». حناچی با اشاره به ضرورت حاکم کردن نگاه پدافند غیرعامل در برنامهریزی شهری اظهار کرد: «تابآوری یکی از محورهای طرحهای راهبردی یا همان طرح جامع تهران است. ما صدها محور داریم؛ از حفاظت از بافتهای تاریخی گرفته تا توسعه فضای سبز، تابآوری هم یکی از این محورهاست».
شهردار پیشین تهران با بیان اینکه تجربه زلزله و جنگ اهمیت دسترسی به آمار دقیق ساکنان را نشان داده است، گفت: «وقتی ساختمانی مورد اصابت قرار گرفت، باید بدانیم به دنبال چه کسانی با چه مشخصاتی بگردیم. یکی از مشکلات ما در جنگ اخیر همین بود و هنوز هم تعدادی مفقودی داریم. مثلاً در ساختمان چمران که یک مجتمع ۱۴–۱۵ طبقه بود، در روزهای اول میگفتند حدود ۶۰ نفر مفقودند. این اطلاعات اولیه کمک میکند بدانید دقیقاً دنبال چه کسانی هستید. این موضوع در زلزله هم وجود دارد».
وی با اشاره به اظهارات برخی کارشناسان گفت: «وقتی دولت قانون برنامه چهارم را کنار گذاشت، هیچکس اعتراض نکرد و کشور دو سال بدون برنامه ماند. بعد هم برنامه پنجم با دو سال تأخیر شروع شد که ارتباطی با سند چشمانداز نداشت». او تأکید کرد: «نگاه برنامهای است که شما را در شناسایی تهدیدهای آینده و آمادگی برای آنها نجات میدهد. برخی تهدیدها، مانند زلزله، قابل پیشبینی هستند و حتی در حوزه جنگ نیز تا حدی میتوان پیشبینی داشت؛ بستگی دارد که آفند را چه تعریف کنید».
حناچی در پایان خاطرنشان کرد: «اگر میخواهیم شهری تابآور داشته باشیم، باید از قبل به آن فکر کرده و برنامه داشت سپس طبق برنامه عمل نموده و سازوکارهای لازم را فراهم کرد. سازوکارش هم روشن است: اول باید افرادی را برای اجرای برنامه انتخاب کنیم که آن را بفهمند، به آن اعتقاد داشته باشند و باور کنند که باید طبق آن عمل کنند».