به نقل از خبرگزاری ایرنا، «محمد آقاسی» به عنوان پنجمین سخنران نشست منطق اجتماعی اعتراضات که توسط ایسپا برگزار شده است دیدگاه ها و نظرات خود را با موضوع «منهای افکار عمومی» ارائه کرد.
در ادامه متن سخنان او آمده است.
صدایی که از نظرسنجیها شنیده نشد
از دی 96 تا آبان 98 شاید زمان، از نظر تقویمی تفاوت کرده باشد، ولی زمان از جهت [شکلگیری] اعتراضات اجتماعی چندان تفاوتی نکرده است. تفاوتهای موجود نیز به جهت «منبع» و «منشا» نبوده، اما به جهت موضوعات ممکن است متفاوت باشد. در این مدت هم بسیاری تلاش کردند تا پاسخ مناسبی به «چرایی» اعتراض مردم بیابند. به همین دلیل سوالات زیادی در ذهن جمعی از افراد شکل گرفته و میدان بزرگی برای ژورنالیستها به وجود آمد تا به این مسئله پاسخ دهند. تعداد بسیاری از سیاستمداران و احزاب و گروههای سیاسی، چه در جمعهای عمومی و چه در جمعهای خصوصی، تلاش کردند تا علت اعتراض مردم را بیابند. در این بین گروهی از اصحاب علوم اجتماعی هم در تلاش بودند تا این مسئله اجتماعی را از دیدگاه علوم اجتماعی تحلیل کنند. البته باید گفت که همه این افراد هم بهطور یکسان موفق نبودند.
من اساساً اعتقاد دارم که علوم اجتماعی ما از این فضا عقب مانده و نمیتواند پاسخگوی مناسبی در تحلیل این فضا [اعتراضات اجتماعی98] باشد. البته باید درنظر داشت که علوم اجتماعی و جامعهشناسی در ایران زنده است، اما این زنده بودن در خارج از حصار آکادمیک فعالیت میکند. لذا مهمترین سالهای رشد این علم هم [به خصوص] از سال 94 به این سو بوده که موسسههای نظرسنجی شکل گرفتند که کمتر هم به آن توجه شد. اگر موفقیتهایی که این موسسهها در سالهای گذشته کسب کرده در یکی از کشورهای دیگر صورت میگرفت قطعاً چندین نوبل علوم اجتماعی به آنها داده میشد.
اما متاسفانه این موسسهها توسط خود اصحاب علوم اجتماعی کمتر مورد توجه واقع شد. اگرچه نتایج انتخابات چند سال اخیر و از اعتراضات دی 96، تعداد زیادی از افراد را شگفتزده کرد، اما برای بسیاری از کسانی که در موسسات نظرسنجی فعالیت داشته و به یافتههای نظرسنجیها و پیمایشها دسترسی داشتند، این اتفاق چیز عجیبی نبود. شاید در زمان وقوع [این اعتراضات] اختلاف وجود داشت، اما این مسئله که رخ دادن اعتراضات اجتنابناپذیر مینمود، چندان برای ما عجیب نبود. [بارها] نتایج نظرسنجیها گفته شد و شنیده نشد، و مانند خیلی از مسائل دیگر که گفته شد و متاسفانه شنیده نشد، این موضوع هم اعلام شد.
افراد زیادی هستند که در جامعه دانشگاهی علوم اجتماعی ما بر طبل اینکه مسائل مردم را نباید و یا نمیتوان حل کرد، میکوبند. بر معما بودن رفتارهای جمعی مردم و قابل فهم نبودن کنشهای جمعی مردم ایران تاکید دارند و یا از شگفتزده شدن آنها صحبت میکنند. همه این موارد نشانههایی هستند که ما معتقدیم، علوم اجتماعی دانشگاهی ایران متاسفانه متوجه بسیاری از چیزها نیست. امروزه نظریات مختلفی در علوم اجتماعی وجود دارد و برای مثال نظریات کلاسیک میگویند ابراز نارضایتی یا اعتراض ناشی از «محرومیت نسبی» است که از «سرخوردگی» و یا صرفاً از «بیعدالتی» نشات میگیرد.
اما سوال اینجاست چرا در بسیاری از جوامع که اتفاقاً با محرومیتهایی هم مواجه هستند و اعتراضاتی هم وجود دارد، اعتراضات از این قسم وجود ندارد؟ اما نکته مهم در خصوص اعتراضات در جهان این است که چرا فقط کسانیکه آسیب دیدهاند اعتراض نمیکنند بلکه دیگران هم اعتراض دارند؟
[در پاسخ به این مسئله] مطالعات جدید در حوزه رفتارهای اعتراضی به یکسری مفاهیم جدید در این حوزه رسیده است. این افراد مثلاً بحث «ماهیت جمعی» را مطرح میکنند. در این دیدگاه، وقتی اعتراض به یک اعتراض جمعی بدل میشود، که هویت جمعی شکل بگیرد. لذا باید به چگونگی شکلگیری این هویت توجه داشت.
از 1970 و 1980 به بعد بحث « احساس محرومیت» مطرح شد که احساس محرومیتها باعث اعتراض میشود. اما اینکه چطور این انگیزه اجتماعی شکل میگیرد؟ مسئلهای است که من بیشتر به آن توجه کرده و برایم مهم است. اما اینکه چطور این انگیزه اجتماعی شکل گرفته و این هویت جمعی چطور پدید میآید؟ مقولهای بود که علوم اجتماعی کمتر به آن توجه کرده و بخشی از جامعه ما نیز[حاکمیت] به این افکار سنجیها توجه نمیکند.
قصد دارم تا به این نکته اشاره داشته باشم که تنها حاکمیت نبوده که به افکار سنجیها توجه نکرده، بلکه علوم اجتماعی هم به نظرات و نتایج افکارسنجی چندان توجهی نداشته و درواقع این علوم اجتماعی غیر دانشگاهی است که توجه به این مسئله را زنده نگه داشته است. درست است که ما در نظر سنجیها آنچه را که مطلوب[جامعه] است، با آن رو به رو نیستیم، ولی سوال بزرگ این است که این یافتههای مهم که تاکنون منتشر شده چقدر توسط آکادمی علوم اجتماعی به رسمیت شناخته شده، چقدر راجع به آن صحبت و تامل شده و تا چه اندازه راجع به آن نقد انجام انجام گرفته است؟ آیا فقط تنها کسانی که دستاندرکار پیمایش هستند تنها راجع به آن می نویسند و فکر میکنند؟ اینها خود دلیلی بر بیتوجهی به فضاست. لذا باید گفت که نه تنها علوم اجتماعی به افکار عمومی توجه نمیکند، بلکه حاکمیت هم توجه نکرده و دولت یازدهم و دوازدهم هم توجه نکرد. این نکته مهمی است که به نظر من مغفول مانده و ذیل مقوله احساسات که نقطه محبوب در تحلیل رفتارهای اعتراضی است و میتوان آن را مورد بحث و بررسی قرار داد.
عدم شکل گیری فضای گفتگو
در اینجا باید این را مطرح کنم که هابرماس ادعا میکرد، که به نظر من تعبیر درست و زیبایی است، که در اروپا 3 هزار کافه باز شده بودند تا جمع فضای عمومی شکل بگیرد و خیلی از اتفاقات در آن رخ بدهد و فضای گفتگو وجود داشته باشد. این درحالیست که در ایران فضای گفت و گو را تقریباً هیچ کس به وجود نیاورد و کمتر بدان پرداخته شد. اما شبکههای اجتماعی و مجازی به راحتی زمینه گفت و گو و فضای درک و فهم را به وجود آوردند تا ما خودمان را آنچنان که باید و شاید ببینیم. اگر بخواهم از جنبه روانشناسی بدان نگاه کنم، باید بگویم که سایهای از ما در شبکههای اجتماعی مجازی شکل گرفته است. آن چیزی که ما در ذهن جمعی خود فکر نمیکنیم در شبکههای اجتماعی ظهور و بروز پیدا کرده است.
اما اتفاقی که در آنجا رخ داد، این بود که در آنجا میدان، میدان عقلانیت نبود، بلکه میدان احساسات بود. در واقع منطق حاکم بر این فضا هم منطق احساسات بود. خیلی از اتفاقاتی که آنجا افتاد با واقعیتی که در بیرون بود سازگاری نداشت و این باعث برانگیختگی احساسات شد. این نکته مهمی است.
ما یک فضایی را در شکلدهی افکار عمومی داریم که این میدان هم از دست خود مردم خارج است. تقریباً هیچ کس فضای گفت و گو در ایران را به وجود نیاورد. لذا کمتر بدین فضا پرداخته شده است. من قبلاً راجع به قتل «آتنا» هم صحبت کرده بودم. در این رابطه عدهای میگفتند کسی که او را کشته، باید حتما اعدام شود. اما سوال اینجاست که آیا از منظر حقوقی کسی که آتنا را کشت صرفاً باید کشته شود. دیگرانی نباید محکوم شوند؟ یعنی تمام مطالبه افکار عمومی تقلیل پیدا کرد به مفهوم کوچکی که صرفاً مفهوم غیر عقلانی است.
نکتهای که در برخی از اعتراضات کنونی اتفاق افتاده هم این است که متاسفانه در وضعیت افکار عمومی که بشدت تحت تاثیر شبکههای تلگرامی و فضای مجازی است، عناصر «منفرد» دارای موقعیت یکسان میشوند. یعنی کسانیکه درتهران زندگی میکنند با اشخاص دیگر شروع به گفت و گو میکنند. این اتفاق در دورهای به وجود آمده که ما با «فقدان فضای شبکهای» روبرو بودیم. لذا این عناصر امکان بروز و ظهور پیدا کرده و موجب شدند تا افراد آنچه را که مطالبه میکنند، بدان دست پیدا کنند و این به نظرم قابل توجه است.
احساس من این است، سیاستهایی که ما داریم، منهای افکار عمومی است. لذا، سیاستهای ما در برخورد با رخدادهای اجتماعی از جنس اعتراضات، بلافاصله «واکنشی» عمل میکند. مثلاً [حاکمیت] برای اینکه بتواند مقداری آرامش را ایجاد نماید [برای مثال] شروع به یارانه دادن میکند و این چیزی است که همین دولت آن را، بارها و بارها نقد کرده، اما معتقد است که چارهای جز این ندارد.
جامعهای که خود را رها شده میبیند
مطلب دیگر این است که چرا جامعه ما به این سمت میرود که بخواهد احساساتی از این دست بروز پیدا کند؟ فقط احساسات در این فضایی که گفتیم معنا پیدا نمیکند. ما با جامعهای رو به رو هستیم که آینده خودش را گم کرده است و خودش را رها شده حس میکند. در چنین جامعهای تصویری از آینده وجود ندارد. نتایج نظرسنجی سال 97 در رابطه با این سوال که: «بزرگترین آرزوی شما برای سال 98 چیست؟» [در قیاس با مردم آمریکا] نشان داد که اگر 10 اولویت اول مردم امریکا، «سبک زندگی» و مواردی نظیر وزن متناسب و غذای مناسب و.... بود، متاسفانه نتایج در رابطه با این 10 اولویت اول مردم ایران بدین شکل بود که تقریباً یک دهم مردم جامعه ما اصلاً آرزویی نداشته و اصلاً کلمه «آرزو» برای آنها یک تعبیر مخدوشی بوده است.
اعتراضات تنها ریشه اقتصادی ندارد
این اتفاقات نشان میدهد ناکارآمدی ما تنها در حوزه اقتصادی نیست. ناکارآمدی بزرگ ما در «معنا بخشی» به زندگی مردم بوده است. باید دقت داشت که جامعه هم نمیتواند بیمعنا به حیات خود ادامه دهد، لذا صبر نمیکند تا دستگاههای تولید معنا برایش معنا تولید کند. جامعه خود شروع به یافتن معنا میکند. لذا [جامعه در این حالت] تلاش میکند از هویتهای بومی خودش تغذیه کرده تا بتواند برای زندگی معنا بیابد. اگر ما در حال تجربه جهانهای اجتماعی متکثری هستیم، اینها افق تراکم نیست؛ گاهی اوقات اینها در خود تزاحم هم ایجاد میکنند. یک انسان تلاش میکند از هر کدام از این موارد برای خود معنایی بیابد. ممکن است در زمانی ما غلبهای با هویت مدرن داشته باشیم. لذا چیزی که میتوان از نظرسنجیها در نظر گرفت یک برداشت فرا متنی از نظرسنجیها است. به نظر من، ما در گرفتن معنا گرفتار بودیم در حالیکه جامعه معطل و منتظر ما نبوده و خودش برای خود تولید معنا کرده است. یکی از گامهایی که برای اعتراضات برداشته شده تلاش برای گرفتن معنا بوده است؛ واکنش نشان دادن به این معنا ها بوده است.
تحلیل حافظه جمعی و فراموشی مسائل اجتماعی
مفهوم دیگری که باید به آن اشاره داشته باشم، مفهوم «حافظه جمعی» است. ما دائم در دیالکتیک فراموشی و یادآوری هستیم. گاهی دستگاههای رسمی تلاش میکنند تا چیزهایی از خاطر ما برود و گاهی خود ما و گاهی هویت جمعی ما هم بدان دامن میزنیم. خود ما به عنوان محقق بسیاری از فضاهای اعتراضات رو فراموش کردیم. در این مواقع معمولا تلاش داریم تا برای تحلیل، دستاویزی برای پیدا کردن مشابهت این اعتراضات با اعتراضات قبل داشته باشیم که این یک خطر جدی برای [فضای] تحلیلی است.
چیزی که حدود یک ماه از اعتراضات میگذرد در پیدا کردن نقاط اشتراک با اعتراضات قبل است که این خود آسیبی میرساند.
اجازه بدهید مروری سریع کنیم بر این 40 سالی که بعد از انقلاب اسلامی بود که آیا اعتراضی داشتیم یا نه؟ ما از حدود سال 1357 تا 1362 دوره ای از التهابات سیاسی پسا انقلاب را پشت سر گذاشتیم. سازمان منافقین و یا مجاهدین را داشتیم که فضای انقلابی بسیار خاصی را رقم زد. دوره دیگر دوره ثبات سیاسی پسا انقلابی بود که باید شکل میگرفت و از حدود 1363 تا 1368 رخ داد. این دوره را پشت سر گذاشتیم که خودش دارای اهمیت است. دوره توسعه اقتصادی و بحران های اجتماعی را در سال های 1370 تا 1376 تجربه کردیم. از حدود 1376 تا 1388یکسری تنشهای سیاسی را تجربه کردیم که در آن وقایع اعتراضی هم شکل گرفت. از 1384 تا 1388 شکاف نیروهای اجتماعی شکل گرفت. اما از 1388 تا 1396 سکوت مرگبار سیاسی در جامعه ایران پدید آمد که خودش منجر به گرم شدن اعتراضات 1396 شد. این دورهای که مد نظر ماست، یعنی از 1396 تا 1398 به نظرم متفاوتترین دوره انتظار در سالی بود که بعد از انقلاب اسلامی تجربه کردیم که به طور ویژه و جدی باید به آن نگاه کرد.
در خصوص آینده اعتراض به چند نکته اشاره میکنم. هر چند از دی 1396 تا آبان 1398 عده فراوانی در این اعتراضات شرکت نکردند و در این مدت هر چند سکوتی اتفاق افتاد، اما این سکوت لزوماً به معنای این نیست که بروز اتفاقات را از روی نارضایتی بدانیم، بلکه این کار خودش میتواند مردابی برای بروز برخی از نارضایتیها در آینده و تداوم وضعیت اعتراض از وضعیت فعلی و پایانی برای کنشهای جمعی بعدی باشد. لذا از این جهت باید به آن توجه داشت به ویژه که به مرور زمان دادهها و اطلاعات زیادی به دست مردم میرسید.
ما تقریبا در همه این دورهها عادت کرده بودیم که هر یک دهه یکبار این اعتراض اجتماعی شکل بگیرد ولی در این دوره مقاطع زمانی کمتر شده است. حداقل اگر از سال 96 تا 98 را یک مدخل دو ساله در نظر بگیریم- کما اینکه به نظر من خیلی کمتر از اینهاست- لذا خیلی شاید دور از ذهن نباشد که ما یک فضای اعتراضی دیگری [را در آینده نزدیک] تجربه کنیم. نکته دیگر در خصوص افزایش خشونت ها در آبان 98 است که از حدود سال 96 بیشتر شد که این مسئله خودش می تواند منجر به ایجاد یک فضای نارضایتی در آینده باشد که در شکلدهی به تکرار تجربهای از این دست موثر باشد.