برای 57.4 درصد از مردم که هنوز کمک نکردهاند
1- هر روز ابعاد جدیدتری به خود میگیرد؛ می گویند یکی از بزرگترین فجایع طبیعی ایران در قرن اخیر است؛ هزاران نفر به معنای واقعی خانه خراب شده اند؛ محصول کشاورزی فراوانی نابود شده و احشام بسیاری تلف شده اند، ادارات و مدارس و تاسیسات شهری تخریب شدهاند یا آسیبدیدهاند ... شهرها و استانهای سیلزده مثل لرستان و خوزستان حتی پیش از سیل هم مصداق فاجعه بودند؛ از شدت تبعیض و نابرابری و فقر و نداری مردم ... حالا اوضاعشان بدتر از هر زمان دیگر است.
2- این روزها تصاویری در رسانه ها منتشر میشود که نشان میدهد اقشار مختلف مردم از اقصینقاط کشور به یاری مردم سیل زده شتافتهاند. افرادی را می بینیم که با همه توان به کمک زلزلهزدگان آمده اند و هر آنچه داشته اند به میدان آورده اند تا از رنج همنوعانشان بکاهند ...از هر قوم و مذهب و پیشه و جنسیت و گرایش سیاسی در میانشان میتوان دید. آنها لحظات بینظیری از همبستگی اجتماعی و دیگرخواهی را خلق کردهاند. این تصاویر را هم صدا و سیما هم جریانات مختلف سیاسی وهم بخشهای مختلف جامعه با قدرت تمام بازتاب داده میدهند تا بگویند اوضاع به لحاظ همبستگی اجتماعی در جامعه از یکسو و اعتماد میان مردم و حاکمیت از سوی دیگر، آنقدرها هم بد نیست. تا نشان دهند مردم دست کم در فاجعهها همبسته می شوند و به میدان می آیند. تا بگوید که انسانیت در میان مردم نمرده است و البته کار آنها هم به پایان نرسیده است.
3- همه تصاویری که نشان داده شده بیتردید واقعی است اما همه واقعیت نیست. امیل دورکیم بنیانگذار جامعه شناسی زمانی گفته بود، جامعه شناسی از جایی آغاز میشود که واقعیتهایی که هر فرد با «عقل سلیم» خود در مییابد به پرسش گرفته شود و ابزارهای علمی بر چشمان غیر مسلح غلبه کند. تا پیش از آن هر چه گفته شود اگرچه همه واقعیت دارد اما به کمک آن نمیتوان هیچ گزاره «تعمیم یافته» ای در مورد کل جامعه ایران گفت. این خطایی است که به کرات حتی در سخنان و واکنشهای جامعه شناسان هم دیده شده است. منافع به کنار؛ خیلیها تسلیم احساسات خود شدهاند.
4- همه نیامدهاند. مرکز افکارسنجی ایران(ایسپا) در حال حاضر و در محدوده مقدورات بوروکراتیک و علمی جامعه ایران، یکی از معتبرترین موسسات نظرسنجی ایران تا امروز است. نتایج آخرین نظرسنجی این مرکز که پس از ایام سیل و پایان تعطیلات 20 روزه عید صورت گرفته نشان میدهد که 57.4 درصد از مردم تاکنون در کمک به سیلزدگان مشارکت نداشتهاند. فقط 42.6 درصد از آنها به میدان آمده و به همنوعان خود کمک کردهاند. 42.6 درصدی که احتمالا در ادامه از میزان حضور و کمک آنها کاسته خواهد شد.
5- جامعه گسیخته ایران را حتی سیل هم همبسته نمیکند. تا پیش از این تصور میشد لااقل فاجعه میتواند برای مدت محدودی جامعه گسیخته ایران را همبسته کند. دادهها اما خلاف این را نشان میدهد. دادهها برای آنان که پیشتر گفته و نوشتهاند که جامعه ایران جامعه گسیختهای است که سوژه «فردگرای خودخواه»، در هراس از آینده و فاجعه، بر آن مسلط شده چندان عجیب نیست. غم انگیز اما هست. برای دیدن واقعیت این سوژه تا «ایران مال» راه درازی نیست. برای دیدن چشمهای خیره ناتوان و نظارهگری که ناتوانیشان را فقط با گرفتن سلفی با زرق و برقهایی همه فیک میتوانند جبران کند. این تصویری است که احتمالا طبقه متوسط ایرانی، طبقه مسلط بر رسانه و بوروکراسی، نه چندان تمایلی به دیدن آن دارد و نه چندان تمایلی به بازنمایی آن: 57.4 درصد مردم به میدان نیامدهاند.
6- کمکهای صورت گرفته تاکنون ناکافی است. حماسهای در جامعه رخ نداده است اگر چه به حرکت در آمدن هر دستی برای کمک به دیگری در این وانفسای گسیختگی و دشواری اقتصادی، خود یک حماسه است. اگرچه بودهاند و هستند افراد و جمعهایی که فداکاری بسیار نمودهاند. حتی جانشان را به خطر انداختهاند. اگرچه همین 42.6 درصد به میدان آمده، کمک زیادی(نقدی و غیر نقدی) کردهاند؛ خوبنمایی اوضاع و اسطورهسازی از حماسههای مردم در فاجعه فعلی با به تصویر کشیدن کمکهای رشکبرانگیز افراد و لحظات حقیقتا غرورآفرین و انسانی، نباید ما را از دیدن تصویر کلی جامعه باز دارد. هر حماسهای رخ داده فقط به 42.6 درصد از جامعه مربوط است. همه تبلیغات و درخواست های نهادهای رسمی و غیر رسمی، تلویزیون و گروهها و نهادهای سیاسی و اجتماعی و سلبریتی و دولت و حاکمیت و ... تاکنون نتوانسته نزدیک به 60درصد از مردم را به حرکت درآورد. امروز تاکید بر این به میدان نیامدن ضروری است.
7- جامعه ایران در چند سال گذشته به شدت فقیر شده است. ناتوانی اقتصادی بیشترین فراوانی اعلام شده برای کمک نکردن را به خود اختصاص داده است. آنها که فقیر شدهاند، آنها که ثروت از دست دادهاند، آنها که بیش از بقیه از آینده در هراسند، بیش از پیش در خود فرو میروند، از بقیه فاصله میگیرند، محافظهکار و منزوی و بیتفاوت میشوند، احساس ناتوانی میکنند، منفعل میشوند و چشم به راه منجی میمانند تا شاید خود را حفظ کنند. آنها تماشاگران فاجعهاند. ناتوان در برابر «مالها» و «سلبریتی»ها. بیش از آنکه ناتواناند احساس ناتوانی میکنند. حال آنکه هیچ یک بدون همبسته شدن با دیگری نمیتوانند خود را نجات دهند. رستگاری در جماعت است که ممکن میشود. همبستگی در شرایط دشواری است که معنا پیدا میکند. میزان کمک هیچ اهمیتی ندارد. اصل به میدان آمدن مهم است.
8- اکثریت جامعه به هیچ گروه و نهاد و فردی اعتماد نکرده است. دعوت هیچ یک را نپذیرفته است. هیچ همبستگی جمعی فراگیری رخ نداده است. در فقدان نهادهای اجتماعی مورد اعتماد، ایران مستعد بدل شدن به یک «جامعه تودهای»است. همه نهادهای نمایندگی کننده خیر عمومی، حاکمیتی و دولتی و غیر دولتی، تک تک و حتی روی هم باز هم در «اقلیت» مانده اند: فقط 13.3 درصد از مردم به هلال احمر کمک کرده اند(31.3 درصد از کمک کنندگان) 6 درصد از مردم(14.3 درصد از کمک کنندگان) از طریق مساجد و حسینیهها،3.4 درصد(8.1 درصد از کمک کنندگان) از طریق کمیته امداد، 1.3 درصد(3.1 درصد از کمک کنندگان) از طریق سلبریتی ها، 5.4(12.7 درصد از کمک کنندگان) مستقیما. مابقی یعنی 13.2 درصد از مردم(30.5 درصد از کمک کنندگان) از طریق سایر سازمان های حاکمیتی و دولتی یا نهادهای خیریه به سیل زدگان کمک کرده اند.(نحوه انتشار داده ها توسط کانال تلگرامی و توییتر ایسپا کمی غلط انداز بوده است. ایسپا آمار را از میان جامعه کمککنندگان را بیان کرده است نه کل جامعه ایران)
9- فاجعه تازه شروع شده است. در حالی که نزدیک به 60 درصد مردم هنوز به میدان نیامده اند. این به آن معناست که ظرفیت بسیار بزرگی هنوز در جامعه ایران آزاد نشده است. هزاران سیل زده بیخانمان و بیمحصول و بیدام و بیمغازه و شهرهای آسیب دیده و مدارس و ادارات تخریب شده، باقی ماندهاند و مجموعه کمکها تاکنون فقط توانسته اند آنها را زنده نگه داشته و پناه داده و سیر کنند و نهایتا گل و لای از برخی خانه ها و خیابانها بیرون کنند. بازسازی هنوز شروع نشده است. اگرچه دولت باید به مسئولیتهای خود در بازسازی مناطق عمل کند اما حتما جامعه به کمک آن 60 درصد نیاز دارد. این جمعیت عظیم به هر میزان که به میدان بیاید گرهی بزرگ از همنوعان خود خواهد گشود.
10- برای یک بار هم که شده سیاسیون و اهدافشان باید کنار بروند و راه را برای سخن گفتن و کنشگری مردمان با هم و برای هم باز کنند. باور کنیم سرنوشت مردم مهمتر از موفقیت و بقای این یا آن گروه سیاسی است. نمایش کافی است. الگوهای آنها برای به میدان آوردن مردم موفق نبوده است. ما نیازمند تلاشها و الگوهای جدیدی برای ایجاد همبستگی اجتماعی هستیم. «سیاست اخلاقی» با گروههای سیاسی فعلی محقق نمیشود. راه را هر چه بیشتر باید برای سیاستورزی گروههای مردمی بیشتری باز کرد. برای همان 60 درصد به میدان نیامده.
11- واقعیت را برای مردم باید تصویر کرد. حماسه سازی نادرست و بازنمایی واژگونه «کلیت» بر مبنای تعمیم غلط تصاویر «جزئی»، 60 درصد مشارکت نکرده را بیش از پیش بیتفاوت میکند، ضرورت به میدان آمدنشان را از بین میبرد و «احساس مسئولیت» را از آنها سلب میکند. همه باید بدانند فاجعه تازه شروع شده است و همنوعانشان به کمک نیاز دارند. هیچ کس نباید بیرون از گود بماند. فردا شاید دیر باشد. آنها که آمدهاند باید تا جایی که میتوانند و برایشان ممکن است همچنان در میدان بمانند و به کمک ادامه دهند و آنها که هنوز وارد نشدهاند، باید بر حس ناتوانی و بیاعتمادی خود غلبهکنند، همین حالا تصمیم گرفته، گوشهای از فاجعه را بگیرند. به هر میزان که میتوانند. انبوه کمکهای خرد، بر فاجعه غلبه خواهد کرد. به جای اسطورهسازی از وضعیت فعلی باید آنها را مخاطب قرار داد و به میدان فراخواند. هیچکس به کلی ناتوان نیست. فرصت برای انسانی زیستن شاید آنقدرها هم فراخ نباشد؛ همچنان که فرصت برای خوبنمایی اوضاع ...پای زندگی خیلیها در میان است.
یادداشتی از: دکتر آرمان ذاکری- جامعه شناس