اعتماد ازدسترفته
تحلیلی درباره ریشههای ناامیدی مردم از آینده
در جامعه امروز ایران چند موضوع گوناگون با عنوان مسائل یا مشکلات مردم در ابعاد مختلف اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و سیاسی مطرح است. روال معمول در نظرسنجیها این است که فهرستی از این مسائل و مشکلات به عنوان مهمترین مسائل مطرح و نظر پرسششوندگان درباره آنها بررسی میشود.
حسین سراجزاده/ رئیس انجمن جامعهشناسی ایران
در جامعه امروز ایران چند موضوع گوناگون با عنوان مسائل یا مشکلات مردم در ابعاد مختلف اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و سیاسی مطرح است. روال معمول در نظرسنجیها این است که فهرستی از این مسائل و مشکلات به عنوان مهمترین مسائل مطرح و نظر پرسششوندگان درباره آنها بررسی میشود. در سند آیندهپژوهی ایران 1396 حدود سهچهارم از مردم در پاسخ به این پرسش که چقدر امیدوارند این مسائل و مشکلات در آینده حل شود، اظهار کردهاند امیدی ندارند وضع بهتر شود یا اوضاع به همین ترتیب خواهد بود و بخشی هم اظهار کردهاند که اوضاع بدتر خواهد شد. پاسخ مردم به چنین پرسشهایی معمولاً بر اساس تجربه گذشته یا بر اساس روندی است که تا به حال با آن مواجه بودهاند. درواقع قاعدتاً کسانی که اینگونه درباره آینده داوری میکنند به روندی که در مسائل مختلف طی شده مینگرند و چون میبینند این مسائل و مشکلات نهتنها کمتر نشده، بلکه افزایش هم پیدا کرده و در مواردی بغرنجتر و پیچیدهتر هم شده است، از بهبود اوضاع در آینده نیز ابراز ناامیدی میکنند. درواقع از یکسو روند مشکلات را میبینند و از سوی دیگر تواناییها و ظرفیتهای مدیریتی کشور و فرهنگ عمومی را نگاه میکنند و به این نتیجه میرسند که با توجه به توانایی و کارآمدی شیوه مدیریتی فعلی، احتمالاً این شیوه مدیریت از عهده حل مشکلات برنمیآید. بنابراین میتوان استنباط کرد که این ناامیدی درواقع ناامیدی از توانایی شیوه مدیریتی کشور برای حل مسائل است که بر اساس تجربه زیسته مردم حاصل شده است. این ناامیدی بسیار نگرانکننده است و برای مدیران، حکومت و نظام مدیریتی و سیاسی کشور نوعی هشدار جدی محسوب میشود که باید برای آن چارهجویی اساسی کنند.
ابراز ناامیدی بخش عمده مردم از آینده مسائل مختلف را نشان میدهد سرمایه اجتماعی دولت (به معنای اعم آن) کاهش یافته و اعتماد به آن کم شده است. درواقع برداشت مردم این است که شیوه مدیریتی کشور کارآمدی لازم برای حل مشکلات جامعه را ندارد. همه اینها نشانههای پایین آمدن سرمایه اجتماعی است.
اما چرا مردم درباره آینده ابراز ناامیدی میکنند؟ معمولاً مردم چه در ایران و چه در بسیاری کشورهای دیگر، در انتخابات بر اساس وعدههایی که نامزدها مطرح میکنند به آنها رای میدهند و امیدوارند که این افراد بعد از رسیدن به قدرت به وعدههای خود عمل کنند. در ایران از سال 1376 به اینسو، بخش قابل توجهی از مردم به این برداشت رسیدهاند که سیستم مدیریتی کشور اشکالاتی دارد که باید برطرف شود، در غیر این صورت نمیتوان جامعه را طوری اداره کرد که پیشرفت حاصل شود. این تمایل به اصلاح امور و مدیریت جامعه ایران از سال 1376 با انتخاب رئیس دولت اصلاحات و در مقاطع بعدی هم به شکلهای مختلف؛ در سال 1388 به شیوهای و با انتخاب آقای روحانی در دو مقطع نیز به شکلی دیگر خودش را نشان داده است. اما از دیگر سو عناصر یا جریانهایی همیشه تلاش کردهاند که این امید به اصلاح را از بین ببرند و به تعبیر دیگر جریانهایی که به دنبال اصلاح امور بودهاند تا حدودی ناکام شدهاند. اگر در سیستمی امکان اصلاح فراهم نشود، کارآمدی افزایش نمییابد و طبیعتاً مردم به این نتیجه میرسند که مسائل و مشکلات جامعه حل نمیشود. شاید ابراز ناامیدی 75درصدی مردم از بهبود امور ناشی از تجربه ناموفق تلاشهای اصلاحی در سیستم مدیریتی باشد. البته این ناامیدی میتواند ریشه در تعدد مسائل مختلفی مانند مشکلات اقتصادی، فساد، گرانی، بحران آب، آلودگی هوا و مسائل اجتماعی مانند اعتیاد داشته باشد. اگر مردم ببینند جامعه درگیر این مسائل مختلف است که نهتنها در سالهای اخیر حل نشدهاند، بلکه روزبهروز پیچیدهتر یا شدیدتر شدهاند، طبیعتاً ناامید میشوند. قاعدتاً عقل سلیم با مشاهده این مسائل و با توجه به اینکه برخی خواستهاند به نحوی نشان دهند امکان اصلاح در سیستم نیز وجود ندارد، به این نتیجه میرسد که احتمالاً در آینده نیز اوضاع بهتر نخواهد شد.
تبعات ناامیدی
ناامیدی از بهبود امور و بهویژه ناامیدی از اصلاح نظام مدیریتی میتواند جامعه را بهسوی حرکتهای افراطی سوق بدهد؛ یعنی میل به رفتارهای تند را در جامعه ایجاد کند. درواقع این ناامیدی میتواند برای جامعه نیز عوارض نامطلوبی به دنبال داشته باشد. برخی از اتفاقهایی که اخیراً رخ داد؛ اینکه ناگهان در تعداد زیادی از شهرهای کشور اعتراضهای نسبتاً گسترده و عمیقی رخ داد، میتواند تا حد زیادی ناشی از چنین ناامیدیهایی باشد.
ناامیدی و بیاعتمادی میتواند ارتباطات اجتماعی را بهخصوص در بخش مربوط به رابطه مردم با دولت با مشکل روبهرو کند. واضح است برای اینکه امور جامعه اصلاح و مشکلاتش حل شود، تنها دولت نیست که باید وظایفی را انجام دهد؛ برای اصلاح امور جامعه، مردم نیز مسوولیتهایی دارند، از جمله و به خصوص اینکه مردم باید در برنامههایی که مطرح یا پیشنهاد میشود، همراهی و مشارکت داشته باشند. وقتی اعتماد اجتماعی بهویژه اعتماد بین مردم و دولت کم باشد، مشارکت کافی صورت نمیگیرد. همین پایین بودن مشارکت خود مانعی بر سر راه اجرای برنامههای دولت برای بهبود امور خواهد بود. به عنوان مثال در شرایطی که دولت به سبب کمبود درآمدهای نفتی با کمبود منابع مالی مواجه است، قاعدتاً این کمبود باید از طریق دریافت مالیات از مردم جبران شود، اما اگر اعتمادی بین دولت و مردم نباشد، مردم در پرداخت مالیات مشارکت و همراهی نخواهند داشت و انواع و اقسام روشها را برای فرار از مالیات در پیش میگیرند. به طور کلی در اجرای قواعد، قوانین و مقررات، اگر اعتماد نباشد ممکن است این قوانین عادلانه ارزیابی نشوند و در نتیجه همراهی با دولت در اجرای قوانین صورت نگیرد.
راه افزایش اعتماد
اینکه 75 درصد از مردم اوضاع را در آینده خوب نمیبینند یا بدتر از امروز ارزیابی میکنند نشانهای جدی از نوعی نارضایتی عمومی و عدم اعتماد به کارآمدی سیستم مدیریتی کشور برای بهبود امور جامعه است. این میزان نارضایتی برای مدیران سیاسی باید یک زنگ خطر و یک نشانه جدی باشد. این مدیران باید با کمک صاحبنظران و جامعهشناسان برای جلب اعتماد عمومی اقدامات بنیادین انجام دهند.
میدانیم نظام انتخاباتی ما و رقابتهای انتخاباتی در چارچوبهای مشخصی صورت گرفته و میگیرد. در همین چارچوبها در جریان انتخابات، انتخابهایی صورت میگیرد. یکی از راههای اساسی برای جلب اعتماد مردم این است که به رای و نظر مردم در انتخابهایی که صورت گرفته، احترام گذاشته شود. وقتی نامزدهای انتخابات ریاستجمهوری یا مجلس با شعارها، برنامهها و وعدههایی نظر اکثریت مردم را جلب میکنند، باید بعد از انتخاب شدن دستشان در عمل به وعدهها باز باشد و همه ارکان و اجزای حاکمیت با آنها همراهی کنند تا به برنامهها و وعدهها عمل شود، نه اینکه یک نامزد انتخاباتی با وعدهها و شعارهایی نظر اکثریت را جلب کند و رای اکثریت را به دست آورد، اما یک اقلیت مانع اجرای برنامههای او شوند یا انتظار داشته باشند روشها و برنامههای آنها به جای خواست مردم در پیش گرفته شود. این خود اولین عاملی است که بیاعتمادی ایجاد میکند. به عنوان نمونه همین امسال چند ماهی است رئیسجمهوری با وعدهها و برنامههای مشخصی که داده، انتخاب شده و اکثریت مردم به این برنامهها رای دادهاند. حال باید همه با او همراهی کنند یا حداقل برای تحقق برنامههای وعده دادهشده او مانع ایجاد نکنند. در این صورت جامعه امیدوار میشود که کسی با وعدههایی به دستگاه اجرایی آمده و حال همه توان سیستم اجرایی را برای تحقق این وعدهها به کار میگیرد. در این صورت است که اعتماد جامعه به سیستم مدیریتی کشور جلب میشود و چه بسا با این سیستم همراهی و همکاری خواهد کرد. اما اگر جامعه احساس کند اینها وعدههایی دادند و با رای مردم انتخاب شدند، اما دیگرانی هستند که در سیاست خارجی، مدیریت اقتصادی و رویههای سیاست داخلی و حتی برنامههای اجتماعی از حیث آزادیهای مدنی و حقوق شهروندی حق مردم برای ابراز وجود و اظهار نظر در مسائل مختلف را محدود میکنند، طبیعتاً ناامید میشوند. بنابراین اولین اقدام بنیادین برای جلب اعتماد و امید جامعه احترام به رای و خواست مردم است. گام بعدی نیز مبارزه صادقانه، جدی و اساسی با فساد در نظام مدیریتی و اداری کشور است. اگر این دو گام اساسی به صورت شفاف و جدی از ناحیه نظام مدیریتی کشور برداشته شود، میتوان امیدوار بود که این اعتماد ازدسترفته دوباره بهتدریج بازسازی شود، امید به آینده افزایش یابد و حتی کارآمدی نظام مدیریتی جامعه نیز ترمیم شود و بهبود یابد.
منبع: يادداشت منتشرشده در مجله تجارت فردا، شنبه 30 دي ماه 1396، شماره مجله: 255، شناسه خبر: 25537